زندگینامه
آلبرت بندورا در ۴ دسامبر ۱۹۲۵ در منطقهٔ زیبا ولی کوهستانی و سرد شمال آلبرتا، کانادا به دنیا آمد. مثل بسیاری از کودکانی که در روستاهای کوچک به دنیا میآیند، بندورا، از ابتدائی تا دبیرستان به یک مدرسه رفت. اما به خاطر کمبود معلم و منابع مختلف، از بندورا و دیگر دانش آموزان خواسته میشد که به خودشان درس دهند. بعد از دیپلم و در تابستان، بندورا در عملیات ساخت بزرگراه آلاسکا به عنوان کارگر مشغول به کار شد. این بزرگراه، در طول جنگ جهانی، برای وصل کردن آمریکا به ایالت آلاسکا ساخته شد. در این زمان، بندورا با کارگران زیادی دوست شد که انواع و اقسام مشکلات روانی را داشتند و بیوگرافیشان بسیار پر رنگ و لعاب بود. از جمله ی این افراد کسانی بودند که از زندان آزادی مشروط گرفته بودند اما فرار کرده بودند، بدهکارانی بودند که از طلبکاران فرار کرده بودند، یا مردان مطلقهای بودند که برای فرار از پرداخت نفقه فرار کرده بودند. مشاهدات وی، و تعاملاتی که با این افراد داشت، باعث شد به روانشناسی بالینی علاقه مند شود
بعد از دیپلم، بندورا به دانشگاه بریتیش کلمبیا رفت. علاوه بر روانشناسی بالینی، بندورا به نظریههای یادگیری نیز بسیار علاقه مند شد. در ۱۹۴۹، بعد از فقط سه سال کالج، لیسانس روانشناسی گرفت. به هنگام انتخاب دانشگاه برای فوق لیسانس، بندورا از علاقهٔ خود به روانشناسی بالینی پیروی کرد و به دانشگاه آیوا رفت که در آن زمان یکی از مراکز اصلی برای مطالعهٔ در باره ی نظریههای یادگیری بود و لیدرشیپ آن دست نظریه پرداز معروف یادگیری، کِنِت دبلیو. اسپنس بود. با اینکه بندورا به روانشناسی بالینی علاقه داشت، تحت تاثیر اسپنس، شاهد دقت تحقیقات تجربی بود و از نزدیک شاهد مفهوم پردازی نظری اسپنس در بارهٔ یادگیری شد. در آن زمان، مفاهیم اسپنس، نیرویی غالب در روانشناسی بود. بندورا در ۱۹۵۱ فوق لیسانس و در ۱۹۵۲ دکترای روانشناسی بالینی را از دانشگاه آیووا دریافت کرد و به عضویت هیأت علمی دانشگاه استنفورد درآمد. علاوه بر شاگردی نزد استاد بزرگی مثل اسپنس، درس خواندن در دانشگاه آیوا یک تاثیر مهم دیگر در زندگی بندورا داشت، او در آنجا با همسر آینده ی خود، ویرجینیا وارنز، آشنا شد
بندورا نخستین کتاب معروف خود را در سال ۱۹۶۳ با همکاری اولین دانشجوی دوره دکتری خود به نام ریچارد والترز تحت عنوان “یادگیری اجتماعی و رشد شخصیت” منتشر کرد. در این کتاب مفاهیم کلی و اصلی یادگیری اجتماعی بیان شد. او در سال ۱۹۷۳ به ریاست انجمن روانشناسان آمریکا انتخاب شد. طی سالهای اخیر گرایش بندورا به ابعاد شناختی شخصیت به مراتب افزایش یافته است. در حال حاضر وی فرایندهای پیچیده شناختی را با روشهای ظریف علمی و تجربی مورد بررسی قرار میدهد و برای بسیاری از روانشناسان معاصر یک الگوی عملی قابل قبول به شمار میرود در موقعیتهای بعدی، این اطلاعات رمزی به عنوان راهنمایی برای عمل، در خدمت فرد خواهد بود.
نظریه یادگیری اجتماعی چیست؟
نظریه یادگیری اجتماعی که توسط آلبرت بندورا ارائه شد، احتمالاً تاثیرگذارترین نظریه یادگیری و رشد بوده است. با وجودی که این نظریه ریشه در بسیاری از مفاهیم نظریه سنتی یادگیری دارد، امّا بندورا اعتقاد دارد که آموزش مستقیم، تنها وسیله برای یادگیری نیست.
نظریه او، یک عنصر اجتماعی را نیز در نظر میگیرد و میگوید که مردم میتوانند اطلاعات و رفتارهای جدید را از طریق مشاهده مردمان دیگر یادبگیرند. این نوع یادگیری را که به یادگیری (یا مدلسازی) مشاهدهای معروف است میتوان برای توضیح انواع گستردهای از رفتارها به کار برد.( منبع:کلینیک روانیار)
● مفاهیم اولیه یادگیری اجتماعی
۱) یادگیری مشاهدهای
مردم میتوانند از طریق مشاهده یاد بگیرند. بندورا در آزمایش معروف خود به نام «عروسک بوبو» نشان داد که کودکان رفتارهایی را که در دیگران مشاهده میکنند، یاد گرفته و تقلید میکنند. کودکانی که در آزمایش بندورا شرکت کرده بودند، آدم بالغی را مشاهده کردند که رفتار خشنی با عروسک بوبو داشت. هنگامی که بعداً به کودکان اجازه داده شد تا در یک اتاق دیگر به بازی با عروسک بوبو بپردازند، آنها شروع به تقلید و تکرار رفتارهای خشنی که قبلاً مشاهده کرده بودند نمودند.
بندورا سه مدل پایه از یادگیری مشاهدهای را تعریف کرده است:
مدل زنده، که مستلزم به نمایش گذاشتن یا انجام یک رفتار توسط فردی واقعی است.
مدل آموزشی کلامی، که مستلزم توصیف و توضیح یک رفتار است.
مدل نمادین، که مستلزم رفتار نشان داده شده شخصیتهای واقعی یا ساختگی در کتابها، فیلمها، برنامههای تلویزیونی یا رسانههای بر خط است.
۲) تشویق درونی
وضعیت ذهنی برای یادگیری اهمیت دارد. بندورا خاطر نشان ساخت که عوامل خارجی و محیطی، تنها عامل موثر بر یادگیری و رفتار نیست. او عامل درونی را نیز به شکل غرور، ارضاء شخصی یا حس موفقیت، موثر میدانست. چنین تاکیدی بر افکار و شناخت درونی به ارتباط بخشیدن بین نظریههای یادگیری و نظریههای رشدی-شناختی کمک میکند.با وجودی که در بسیاری از کتابهای درسی،نظریه یادگیری اجتماعی را همراه با نظریههای رفتاری قرار میدهند،خود بندورا رهیافتش را به عنوان «نظریه اجتماعی-شناختی» تشریح میکند.
۳) فرایند مدلسازی
یادگیری لزوماً به تغییر رفتار منجر نمیشود. با وجودی که رفتارگراها معتقدند که یادگیری به تغییرات ثابتی در رفتار میانجامد اما یادگیری مشاهدهای نشان میدهد که مردم میتوانند اطلاعات جدیدی را یاد بگیرند بدون آن که رفتار جدیدی بروز دهند.
تمام رفتارهای مشاهده شده به طور موثری یادگرفته نمیشوند. عواملی هم در مدل و هم در یادگیرنده میتوانند در موفقیت یا عدم موفقیت یادگیری اجتماعی نقش داشته باشند. همچنین باید مراحل و نیازهای خاصی بر آورده شوند.
مراحل زیر در یادگیری مشاهدهای و فرایند مدلسازی دخالت دارند:
▪ توجه
توجه لازمه یادگیری است. هر چیزی که توجه شما را بر هم زند، اثری منفی بر یادگیری مشاهدهای خواهد داشت.
▪ یاد داری
قابلیت ذخیره سازی و نگهداری اطلاعات نیز بخش مهمی در فرایند یادگیری است. عوامل متعددی میتوانند بر یادداری تاثیر گذار باشند، امّا قابلیت بازیابی بعدی اطلاعات و عمل کردن براساس آن در یادگیری مشاهدهای ضرورت حیاتی دارد.
▪ بازسازی
به محض آن که به مدل توجه کردید و اطلاعات را به حافظه خود سپردید، زمان انجام واقعی رفتاری که مشاهده کردهاید فرا میرسد. تمرین بیشترِ رفتار یاد گرفته شده به یافتن مهارت بیشتر منجر خواهد شد.
▪ انگیزه
سرانجام، برای موفقیت یادگیری مشاهدهای باید انگیزه کافی برای تقلید از رفتاری که مدلسازی شده است داشت. تشویق و تنبیه، نقش مهمی در انگیزش ایفاء میکنند. همانطور که روبروشدن با این محرکها میتواند بسیار موثر باشد، مشاهده تشویق یا تنبیه دیگران نیز موثر است. مثلاً اگر شما ببینید که دانشآموز دیگری به خاطر سروقت حاضرشدن در کلاس نمره اضافی گرفته است، شما هم ممکن است هر روز چند دقیقه زودتر از قبل در کلاس حاضر شوید.
مکتب نظری مورد تعلق نظریه یادگیری بندورا
بندورا، مانند افرادی چون هال، پیاژه، تولمن، نورمن و مكتب گشتالت، به فرضیه یادگیری شناختی دلبسته بودبنیاد فكری خود را بر اساس این فرضیه بنا نهاده است. همچنین ورتهایمر، راجرز و كهلر نیز از گروه شناختگرایان هستند
نظریهپردازان محرك-پاسخ و شناختیگرایان هر دو گروه در بررسیهایشان درباره یادگیری از روش علمی بهره میگیرند، اما هم در بیان فرضیهها و اصول و هم در هدفها و روشهایشان با یكدیگر تفاوت دارند.شناختیگرایان به طور كلی بیشتر به اطلاعاتی كه از ادراك، بینش و شناخت یادگیرنده حاصل میشوند تكیه میكنند، در صورتی كه تداعیگرایان محرك-پاسخ بررسیهای خود را فقط به رویدادهایی محدود میكنند كه به طور مستقیم از راه مشاهده و سنجش به دست آمده باشند
تشریح نظریه یادگیری بندورا
به عقیده بندورا، یادگیرنده باید علاوهبر توجه و علاقه، توانایی تقلید و الگوبرداری را دارا باشد.یادگیری اجتماعی، بنا بر مشاهده و تقلید، به طور ناخودآگاه در بسیاری از افراد به صورت مثبت و منفی انجام میگیرد و پیامدهای ثمربخش، یا زیانبار خود را به دنبال خواهد داشت.نابراین برای تبیین این نظریه باید مفاهیمی چون تقلید، الگوبرداری و مشاهده را شرح دهیم؛ اما قبلاً باید انتقادات ایشان بر نظریه کلاسیک را ملاحظه كنیم تا بستر نظریات ایشان فراهم شود.
انتقادات بندورا به تبیین شرطیسازی كلاسیك و كنشگر از یادگیری (یادگیری از راه آزمایش و خطا)
آیا میتوانیم با شرطیسازی کلاسیک یا فعال به یک پسر ۱۵ساله، رانندگی یاد بدهیم؟ رانندگی رفتاری ارادی است که شرطیسازی کلاسیک آن واقعاً غیرممکن است.درباره شرطیسازی فعال هم میتوانیم از او بخواهیم رانندگی کند و به رفتارهای مثبت او پاداش بدهیم، ولی ما دوست نداریم هنگامی که اشتباه میکنیم، در جاده مشغول رانندگی باشیم.بندورا معتقد است اگر فقط با آزمایش و خطا میخواسیتم یاد بگیریم، یادگیری خیلی کسلکننده و گاهی خطرناک میشد. او میگوید ولی بسیاری از رفتارهای یپیچیده ما حاصل مشاهده الگوهای قبلیاند که در حل مسایل و کنار آمدن با مسایل خوب عمل میکنند.ما با مشاهده دیگران دانشها و مهارتها، قوانین، راهبردها و عقاید و نگرشها را فرا میگیریم
بندورا اهمیت تقویت مستقیم را بهعنوان روشی برای تأثیر گذاشتن بر رفتار انكار نمیكند، ولی او این عقیده را كه رفتار فقط میتواند از طریق تقویت مستقیم آموخته شود یا تغییر یابد، به چالش میطلبد.او معتقد است شرطیسازی كنشگر كه به موجب آن رفتار كوشش و خطا ادامه مییابد تا اینكه فرد تصادفاً پاسخ درست را میدهد، روش نامناسب و بالقوه خطرناكی برای یادگیری مهارتهایی مانند شنا كردن یا رانندگی است.امكان دارد فرد قبل از یافتن زنجیره رفتارهای درستی كه تقویت مثبت را به همراه دارند، غرق شده یا تصادف كند.از نظر بندورا، اغلب رفتارهای انسان از طریق الگو، به صورت عمدی یا تصادفی آموخته میشوند.ما با مشاهده كردن دیگران و تقلید كردن از رفتار آنها یاد میگیریم
بندورا به رغم پذیرفتن نقش شرطیشدن و تقویت در تبیین رفتار آدمی، با نقش سنتی محرك-پاسخ، بهعنوان تنها شیوه مطالعه رفتار، مخالفت میكند.از نظر بندورا، بخش وسیعی از یادگیریهای انسان با مشاهده و تقلید صورت میگیرد.در اولین تحقیق بندورا و والترز (۱۹۵۲) در زمینه علل خانوادگی پرخاشگری، بر اهمیت یادگیری از طریق مشاهده رفتار دیگران تأكید شده است.از آن به بعد، بندورا یادگیری مشاهدهای را مهمترین عامل رشد و یادگیری به حساب آورد
بندورا از همان ابتدا با تركیب جنبههای شناختی و اجتماعی رفتار، به تقسیمبندی سنتی دیدگاه رفتارگرایی در مقابل دیدگاههای دیگر خاتمه میدهد و به اهمیت نسبی عوامل بیرونی و درونی در رفتار تأكید میكند.او در جریان پرورش نظریه شناختی-اجتماعی خود، دیدگاه یكبعدی تأثیرگذاری محیط بر انسان، یعنی عمدهترین فرضیه رفتارگرایی را رد كرده، به طرح موجبیت دوجانبه (Reciprocal Determinism) یا “فرایندی به هم پیوسته” كه دربر گیرنده كلیه عوامل فردی و اجتماعی در فرایند یادگیری است میپردازد
به نظر بندورا، عواطف، تفكر و رفتار فرد در هر موقعیت به احساس توانایی او وابسته است.در موقعیتهایی كه فرد نسبت به تواناییهای خود اطمینان حاصل میكند، رفتار و شناخت و احساسات او كاملاً متفاوت از موقعیتهایی است كه فرد در آن احساس عدم توانایی، امنیت یا فقدان صلاحیت میكند
عوامل مؤثر بر سرمشقگیری
اگرچه یادگیری مشاهدهای در نخستین نگاه، فرایند سادهای به نظر میرسد، ولی در واقع اینطور نیست.همه مشاهدهگران، الگوهای رفتاری سرمشق را کسب نمیکنند.به نظر میرسد که خصوصیات سرمشق (یعنی وجهه و اعتبار وی)و ویژگیهای مشاهدهگر (یعنی وابستگی وی به دیگران) در این امر مؤثر است.بنابراین، اگرچه یادگیری مشاهدهای ممکن است فرایند قدرتمندی باشد، نباید تصور شود که بهطور خودکار اتفاق میافتد و یا اینکه یادگیرنده موظف است عیناً از دیگران سرمشق بگیرد
بندورا و همكاران وی معتقدند سه عامل زیر میتواند بر سرمشقگیری تأثیر بگذارد:
۱) ویژگیهای الگوها؛ ویژگیهای الگوها بر گرایش ما به تقلید كردن از آنها تأثیر میگذارند. این ویژگیهای اثرگذار عبارتاند از:
. شباهت الگو و مشاهدهگر: در زندگی عملی، بیشتر تحت تأثیر كسی قرار میگیریم كه به نظر میرسد شبیه ماست تا كسی كه با ما تفاوت زیادی دارد.بندورا دریافت كه گرچه كودكان از رفتار كودك الگویی –کودک در همان اتاق، یا در فیلم و یا شخصیت كارتونی-تقلید كردند، ولی هنگامی كه شباهت بین الگو و آزمودنی كاهش یافت، میزان سرمشقگیری نیز كاهش یافت.این كودكان از الگوی زنده بیشتر از شخصیت بیجان تقلید كردند.
. سن و جنسیت: ما از رفتار كسی كه همجنس ماست بیشتر از كسی كه از جنس مخالف است سرمشق میگیریم.در ضمن، به احتمال بیشتری تحت تأثیر الگوهای همسن قرار میگیریم.
. مقام و شهرت: معلوم شده است كه وقتی عابران پیاده ببینند كه فرد خوشلباسی هنگام روشن بودن چراغ قرمز از خیابان رد میشود در مقایسه با زمانی كه ببینند فرد بدلباسی این كار را انجام میدهد، به احتمال بیشتری آنها نیز با روشن بودن چراغ قرمز از خیابان رد میشوند. تبلیغات تلویزیونی از مدلهای عالیرتبه و عالیمقام مانند ورزشكاران، ستارههای راك، و ستارههای سینما كه ادعا میكنند محصول خاصی را مصرف میكنند، نهایت استفاده را میبرند.انتظار این است كه مصرفكنندگان از رفتار آنها تقلید كرده و محصول تبلیغشده را بخرند.
۲) ویژگیهای مشاهدهگرها؛ ویژگیهای مشاهدهگرها نیز اثربخشی یادگیری مشاهدهای را تعیین میكنند.افرادی كه اعتماد به نفس پایینی دارند از افردای كه اعتماد بالایی دارند به احتمال خیلی بیشتر از رفتار الگو تقلید میكنند.
۳) پیامدهای پاداش مرتبط با رفتارها؛ پیامدهای پاداش مرتبط با رفتاری خاص میتوانند بر میزان سرمشقگیری تأثیر بگذارند و حتی تأثیر ویژگیهای الگوها و مشاهدهگرها را تحتالشعاع قرار دهند.الگویی كه مقام بالایی دارد ممكن است باعث شود از رفتار خاصی تقلید كنیم ولی اگر پاداشها برای ما معنیدار نباشند، آن رفتار را ادامه نخواهیم داد.
یادگیری هیجانات از طریق مشاهده
نهتنها رفتار را میتوان از طریق مشاهده یاد گرفت، بلکه واکنشهای هیجانی مانند ترس و شادی را نیز میتوان بر مبنای روش جانشینی، شرطی کرد.ایجاد واکنشهای شدید هیجانی در انسان نسبت به مکان، افراد و اشیاء و بدون هرگونه تماس شخصی با آنها، غیرمعمول نیست. فرایند یادگیری واکنشهای هیجانی، از طریق مشاهده دیگران را شرطیشدن جانشینی (Vicarious Conditioning) خواندهاند
منجر شدن یادگیری مشاهدهای به خلاقیت
در دیدگاه نظریه شناختی-اجتماعی، تقلید و یادگیری مشاهدهای (Observational Learning) با یکدیگر متفاوتند. یادگیری مشاهدهای ممکن است متضمن تقلید باشد یا نباشد؛زیرا از طریق سرمشقگیری (Modeling) با مشاهده كردن رفتار الگو و تكرار كردن آن رفتار، این امكان وجود دارد كه پاسخهایی را اكتساب كنیم كه قبلاً هرگز انجام ندادهایم و پاسخهای موجود را نیرومند یا ضعیف كنیم
دلیل بر این مسأله، آزمایش بندورا درباره عروسك بادشدهای به نام “بوبو” است كه به طول ۹۰ تا ۱۲۰سانتیمتر است. آزمودنیها در تحقیقات اولیه، كودكان پیشدبستانی بودند كه بزرگسالی را مشاهده كردند كه به بوبو لگد و آن را كتك میزد. این بزرگسال الگو در حالی كه به عروسك حمله میكرد، فریاد میكشید «بزن تو دماغش!» و «پرتش كن تو هوا!». وقتی كه این كودكان با عروسك تنها گذاشته شدند، از الگویی كه به تازگی مشاهده كرده بودند تقلید كردند و بلكه رفتارهای بدیع و تازهای از خشونت از خود ابتكار نمودند.رفتار اینها با رفتار كودكان گروه گواه كه حمله الگو به عروسك را ندیده بودند مقایسه شد.معلوم شد كه افراد گروه آزمایشی دو برابر افراد گروه گواه، پرخاشگری نشان میدهند.
چگونگي يادگيري اجتماعي
در اين مبحث بايد توجه داشت كه مفاهيم يادگيري اجتماعي و نظريه شناخت اجتماعي به يك معنا به كار ميروند. با آنكه در دانش روانشناسي اصطلاح يادگيري اجتماعي براي همگان داراي معناي كاملاً روشني است و هر كس در نظر نخست به مفهوم و كاربرد آن پي ميبرد، اما براي توضيح بيشتر، يادگيري اجتماعي به آن گونه رفتارهايي گفته ميشود كه در ميان افراد جامعه و محيط داراي جنبه تعاملي باشد. بعضي از اين رفتارها ممكن است خوشايند و بعضي ديگر ناخوشايند جلوه كنند. مردم ميكوشند به فرزندانشان رفتارهايي را بياموزند كه مورد تاييد اكثر افراد جامعه باشند.
البته، رفتارهايي كه از لحاظ اجتماعي مورد پذيرش قرار ميگيرند، نه تنها در هر فرهنگي با هم تفاوت دارند،بلكه در هر گروهي در يك فرهنگ معين نيز با هم فرق ميكنند. چنانكه رفتارهاي مرسوم و مورد تاييد در هر شهر و منطقهاي با شهرها و منطقههاي ديگر يكسان نيستند. افزون بر اينها رفتارهاي قابل قبول اجتماعي با سن و جنس افراد نيز وابستهاند. رفتار بزرگسالان با كودكان و جنس مخالف و نيز كودكان با بزرگسالان و همتايان به گونهاي چشمگير با هم اختلاف دارد. به طور كلي بايد آموخت كه با هر جنس و دورههاي سني چه رفتاري شايسته و مورد پسند جامعه است.
نكته اصلي اين است كه يادگيري اجتماعي فقط يك رشته رفتارهاي جامعهپسند را شامل نميشود، بلكه به ما ميآموزد كه چه رفتارهايي در چه شرايطي قابل قبول نيستند. به سخن ديگر، يادگيري اجتماعي موثر با شمار بسياري از تعميمي و تخصيص سر و كار پيدا ميكند.
شايد يكي از مهمترين كارهاي خانه و مدرسه در آغاز سن تحصيلي كودكان و سالهاي بعد از آن توجه به رشد و پرورش كودكان براي همنوايي و سازگاري با چشمداشتهاي اجتماعي باشد. اين فرايندها خواستها و ضابطههاي فرهنگ يك جامعه را متناسب با جنس و سن كودكان همراه با مسئوليتهايشان به آنان منتقل ميسازند.
اساس كار در انتقال آموزشهاي اجتماعي اين است كه كودك چگونه رفتارهاي قابل قبول جامعه را ميتواند بياموزد؟ روانشناسان يادگيري اجتماعي اغلب پاسخ ميدهند كه به وسيله تقليد يا نسخهبرداري از رفتار ديگران ميتوان به چنين مهمي توفيق يافت. گاهي يادگيري از راه تقليد را يادگيري مشاهدهاي نيز ناميدهاند كه كودكان و نوجوانان به اين وسيله پاسخهاي جديدي به دست ميآورند يا آنكه پاسخهاي موجود خود را تغيير ميدهند. در واقع نظريههاي يادگيري اجتماعي پايههاي اين گونه رفتارخها يا تغيير رفتارها را بيان ميكنند.
پيشينه نظريههاي يادگيري
جان دالرد و نيل ميلر دو تن از پژوهشگران روانشناسي در سالهاي ۱۹۵۰ در دانشگاه معروف ييل با همكاري يكديگر ميخواستند ميان روش كار فرويد و رفتارگرايي پيوند و تلفيقي به وجود آورند. براي دستيابي به چنين هدفي نخستن راه اين بود كه روش روانكاوي فرويد را با شيوه يادگيري كلارك هال مبني بر كاهش سايق ارتباط دهند. همانندي اين دو روش در اين است كه نظريه هال يك نظريه كاهش تنش است. هر دو نظريه موجودهاي زنده را افرادي ميشناسدند كه ميكوشند فشارها و ناراحتيهايي را كه بر اثر سايقهاي ارضاء نشده ايجاد گرديدهاند كاهش دهند. دوم آنكه، هر دو نظريه به اهميت يادگيري در آغاز رشد و تاثير آن در دوره پس از آن تاكيد ميورزند. گر چه هر دو نظريه براي توصيف روش كار خود واژههاي متفاوتي به كار ميبرند، اما به نتايج كار يكساني ميرسند، يعني كاستن از فشارهاي رواني.
ميلر براي پي بردن به بيتصميمي و كشاكشهاي رواني چهار اصل را به قرار زير تعيين كرده است:
• هر چه به يك هدف مطلوب نزديكتر شويم گرايش براي دستيابي به آن بيشتر ميشود (شيب نزديكي)
• گرايش به دور شدن از يك محل يا يك شيء كه از آن ميترسند چون هر چه به آن نزديكتر شويم اين ترس شديدتر ميشود (شيب دوري).
• قدرت گرايش دوم (دوري) از گرايش نخست با سرعت بيشتري افزايش مييابد. به سخن ديگر، شيب دوري جويي از شيب نزديكي ممكن است تندتر باشد.
• قدرت هر دو گرايش با قدرت سايقي كه گرايشها بر آنها مبتني هستند تفاوت دارد. سطح بالاي سايق ممكن است به حد ارتفاع شيب كامل برسد.
دالرد و ميلر در سال ۱۹۵۰ درباره بنيادهاي يادگيري به اختصار اين گونه اظهار نظر ميكنند:
• بايد سايق يا نيازي وجود داشته تا موجب تسريع عمل گردد.
• وجود نشانههايي كه اطلاعات لازم را براي پاسخ موجود زنده فراهم ميآورند.
• وجود خود پاسخ است كه در شرطي شدن عامل پيش از دريافت پاداش پديد ميآيد.
• تاثير پاداش يا تقويت يك رفتار معين.
به طور كلي نظريه يادگيري اجتماعي بندورا و والترز ميكوشد كه ميان كاهش سايق كلاك هال كه به چگونگي و توصيف رويدادهاي بروني ميپردازد با روانكاوي فرويد كه براي درك رفتار آدمي به رويدادهاي دروني يا وجدان ناآگاه، توجه دارد ارتباطي برقرار سازد.
با توجه به زمينه و پيشينه ساخت اجتماعي، آنگونه كه بيان شد، يادگيري در اين دسته از نظريهها براساس ارتباط فرد با ضابطهها و آداب و رسوم اجتماعي صورت ميپذيرد. با مشاهده افراد آدمي در محيط اجتماعي و تقليد از آنهاست كه انسان ميآموزد مردم چگونه رفتار ميكنند و كارها و مهارتها و به طور كلي بيشتر امور زندگي چگونه انجام ميشوند.
بايد توجه داشت كه نظريه يادگيري اجتماعي عوامل تقويتي را در تثبيت يادگيري مهم ميشمارد، اما آنها را شرط لازم براي يادگيري نميشناسد. چنانكه كودكان از راه مشاهده ميتوانند رفتارهاي پرخاشگرانه را بدون تمرين يا دريافت پاداش بياموزند. گرچه يادگيري بدون پاسخ آشكار انجام ميشود؛ اما نظريهپردازان يادگيري اجتماعي ادعا نميكنند كه ياديگري بدون پاسخ آشكار مهمتر و كارآمدتر از پاسخ عيني و فعال در امر يادگيري است. حتي پژوهشهايي كه درباره سرمشتق گيري صورت گرفته بيانگر اين واقعيت ميباشند كه يادگيرنده بايد در عملكردهاي آشكار وارد شود تا نشان دهد كه يادگيري از راه مشاهده رخ داده است يا نه. با وجود اين، نظريه يادگيري اجتماعي مانند نظريهشناختي مدعي است كه يادگيري در يك سطح فكري انجام ميشود.
نظریه یادگیری اجتماعی البرت بندورا
نظريه يادگيري اجتماعي با موضعي اصولي در اوايل نيمه دوم قرن بيستم به وسيله گروهي از روانشناسان، به ويژه البرت بندورا با كوشش و فعاليتي گسترده مطرح گرديد. گر چه اين نظريه بر شرطي شدن عامل، مانند تغيير رفتار قرار دارد، اما بنيادهاي اصلي آن بر نمادسازي، فرضيهانگاري، جست و جوي روابط علت و معلول و پيشبيني پيامدهاي رفتاري استوار است. به اين جهت اين نظريه آميزهاي از رفتارگرايي و شناختگرايي است.
به عقيده بندورا محيط بيشك در رفتار تاثير ميكند. نظام اجتماعي است كه از راه تشويق و تنبيه افراد جامعه را به اجراي رفتارهاي معيني وادار ميسازد يعني، به اصطلاح بندورا رفتار انسان بر جبرگرايي دوسويه پاريهريزي ميشود.
بندورا براي توضيح يادگيري اجتماعي خود به مواردي مانند چهارچوب ادراكي، يادگيري كاروري و جانشيني، يادگيري و عملكرد، اهميت تقليد در يادگيري، الگوبرداري و مشاهده اشاره ميكند.
چهارچوب ادراكي
نظريه يادگيري اجتماعي بندورا براي آموختن و عملكرد رفتار داراي چند فرضيه است. اين فرضيهها بيانگر تعامل يا داد و ستد ميان شخص، محيط و رفتار به شكل نمودار مي شوند كه به تعامل دوسويه ، يادگيري كاروري و نيابتي ، و يادگيري و عملكرد عنوان گرديدهاند.
تعامل دوسويه
بندورا در سال ۱۹۸۲ رفتار آدمي را در درون يك چهارچوب مثلث دو سويه يا متقابل ميان متغيرهاي محيطي، عوامل محيطي و شخصي مورد بررسي قرار ميدهد. در اين مثلث ارتباطي خودسودمندي فرد نقش مهمي را به عهده دارد، زيرا انتخاب كار، كسب مهارت و صرف وقت و كوشش موثرند و ضامن استمرار يادگيري ميباشند. انتظار معلم از شاگردان نيز مويد اين ارتباط است كه به صورت فراگشت نمايان ميگردد. وقتي معلم به شاگرد ميگويد «ميدانم كه شما ميتوانيد اين كار را انجام دهيد» شاگرد به احتمال زياد به موفقيت خود اطمينان پيدا ميكند. بنابراين، رفتار شاگردان و محيط درسي به شيوههاي گوناگوني در يكديگر تاثير ميكنند؛ چنانكه وقتي معلم درسي را عرضه ميكند، هنگامي كه شاگردان به محتوا و مضمون درس پي نبرند، در اينجا شيوههاي آموزشي و نحوه تدريس در رفتار شاگردان تاثير كرده است و مساله عدم ادراك را به وجود آورده است كه بايد تغيير كند و به ادراك تبديل شود. معلم براي اجراي اين منظور وظيفه دارد درس را با زمينهسازيهاي بيشتري تجديد كند. همين مثال، نمونه بارزي از تعامل شخص (شاگرد)، رفتار (يادگيري) و محيط (معلم و شرايط آموزشي) است.
يادگيري كاروري و جانشيني
در نظريه شناخت اجتماعي يادگيري بيشتر به صورت پردازش آگاهي انجام ميپذيرد، به اين معنا كه اطلاعات مربوط به ساختار رفتار يا رويدادهاي محيطي به بازنمائيهاي نمادي در قالب كاروري يا حركتي و جانشيني تبديل ميشوند. در واقع يادگيري كاروري در نتيجه اعمال فرد حاصل ميشود. رفتارهايي كه بر اثر پيامدهاي موفقيتآميز به دست ميآيند به خاطر سپرده ميشوند، اما آنهايي كه به ناكامي و شكست ميانجامند فراموش ميگردند.
بندورا معتقد است كه بسياري از يادگيريهاي آدمي به طور جانشيني كسب ميشوند، يعني يادگيرنده، بيآنكه عمل آشكار و نماياني را انجام دهد يادگيري خود به خود صورت ميگيرد. مشاهده هر گونه فعاليت و خواندن هر كتاب و مجله تا گوش دادن به سخنان ديگران، از طريق راديو، تلويزيون و جز آن مهمترين منابع نيابتي يا جناشيني يادگيري را تشكيل ميدهند. اين گونه يادگيريها، نه تنها يادگيري عملي را استحكام ميبخشند، بلكه از پيامدهاي منفي يادگيري نيز جلوگيري ميكنند.
يادگيري كاروري و جانشيني مهارتهاي پيچيده را نيز در بر ميگيرد. وقتي معلم در مدرسه به توضيح و نمايش مهارتها ميپردازد، شاگردان از راه مشاهده به ارتباط اجزاء تشكيل دهنده پي ميبرند و برنامه درسي را ميآموزند. همچنين، وقتي معلم شيوه تمرين شاگردان را مشاهده مي كند و از درستي و نادرستي آموخته هاي آنان آگاهي مييابد و به اصلاح و تصحيح رفتار ميپردازد و وقتي هم كه شاگردان سرمشقهاي موثر و موفقيتآميز را مشاهده ميكنند شوق و علاقه آنان به يادگيري افزايش مييابد.
يادگيري و عملكرد
سومين فرضيه در نظريه شناخت اجتماعي پيبردن به تمايز ميان يادگيري و عملكرد رفتارهاي گذشته است. به اعتقاد روزنتال و زيمرمن ، دو تن از روانشناسان شناخت اجتماعي، افراد آدمي از راه مشاهده نمونهها معلوماتي را كسب ميكنند كه در همان زمان يادگيري به نمايش در نميآورند.
شاگردان در مدرسه نخست معلوماتي توضيحي يا تبييني را در قالب گفتار و نوشتار در يك رشته واقعيتها و رويدادها كسب ميكنند، سپس به آموختن آئين كار ميپردازند كه در آن مفاهيم، قواعد و اصول، محاسبههاي عددي، اطلاعات مختلف و مانند اينها از اهميت بالايي برخوردارند. هر يك از اين صورتهاي معلوماتي را ميتوان به دست آورد، بيآنكه هنگام آموختن آنها را به نمايش در آورند.
نبايد انتظار داشت كه عوامل سه گانه شخص، محيط و رفتار همواره به همان صورتي انجام شود كه در تصوير ديده ميشود. در هر موقعيت و زماني ممكن است يكي بر ديگري تقدم يابد؛ يعني كه رفتار بر اثر اولويت شخصي يا محيطي پديدار گردد.
نظريه شناخت اجتماعي به نقش تقليد و مشاهده در يادگيري اهميت فراواني ميدهد. براي پي بردن به چگونگي اين دو پديده به اختصار به توضيح آنها ميپردازيم.
اهميت تقليد در يادگيري
تقليد يا نسخه برداري از رفتار ديگران يكي از شيوههاي آموزشي است كه از ديرباز در تعليم و تربيت داراي كاربرد بوده است. امروزه از آغاز قرن بيستم پژوهشهاي فزايندهاي درباره تقليد به عنوان يك پديده علمي انجام گرفته و جنبههاي مختلفي براي آن مشخص كردهاند.
جنبه غريزي تقليد
از آغاز پيدايش روانشناسي نظر رايج بر اين بوده است كه افراد آدمي داراي غريزه طبيعي براي تقليد از رفتار ديگران ميباشند. ويليام جيمز تقليد را وسيله مهمي براي اجتماعي كردن كودكان ميدانست، گر چه ويژگيها يا مراحل اجرايي آنها را تعيين نكرد. مكدوگال اساس تقليد را بر نسخهبرداري آشكار غريزي افراد آدمي از ديگران قرار داد؛ به اين معنا كه اعمال مشهود، غريزه يا سايقي را به وجود ميآورند تا از اعمال ديگران تقليد يا نسخهبرداري كنند.
رفتارگرايان به انديشه غريزه تاختند و آن را از متن روانشناسي طرد نمودند. به اعتقاد آنان، به ويژه جان واتسن ، اگر نقش غريزه در تبيين رفتار پذيرفته شود ديگر به دانش روانشناسي نيازي نيست، در صورتي كه انسان موجودي يادگيرنده است و همه آموختههاي او بر اثر محرك و پاسخ پديد ميآيد.
جنبه رشدي تقليد
ژان پياژه معتقد بود كه رشد آدمي بنا به طرحواره انجام ميگيرد كه نوعي ساختار شناختي يا ظرفيتي است تا زمينهساز انديشه و عمل يك روند سازماني به شمار آيد.
در واقع انديشه و عمل جلوههاي بارز طرحواره هستند كه بازتاب تجربههاي پيشين و بيانگر كل معلومات فرد در هر موقعيت زماني ميباشند.
طرحواره با رشد طبيعي و تجربه تحول مييابد و تقليد به فعاليتهاي محدود ميشود كه با طرحوارههاي موجود مطابقت كند. كودكان معمولاً از كارهايي تقليد ميكنند كه برايشان قابل ادراك باشند، اما اعمالي را كه با ساختار شناختي آنها ناسازگار است تقليد نميكنند، بنابراين رشد مقدم بر تقليد است. اين برداشت شدت نيروي ذاتي تقليد را براي ايجاد و تغيير ساختارهاي شناختي محدود ميسازد.
پژوهشهاي جديد ارتباط ردش را با تقليد مورد تاييد قرار نميدهند. حتي كودكان شيرخوارهاي ديده شدند كه صرفنظر از رشد طبيعي آنان نسبت به تقليد اعمال غيرعادي گرايش زيادي ابراز ميداشتند، اما اين كودكان بيشتر از افراد آشنا و مورد علاقه خود تقليد ميكردند تا افراد ناآشنا. البته مادر از مقام و منزلت خاصي در مورد تقليد كودكان برخوردار است.
شرطي بودن تقليد
رفتارگرايان تقليد را يك رابطه محرك – پاسخ ميدانند، به اين معنا كه هر پاسخي يك محرك براي پاسخ ديگر به شمار ميآيد. كودكي كه بر اثر درد و رنج (محرك) شروع به گريه ميكند (پاسخ)؛ كودك صداي گريه خود را ميشوند (محرك سمعي) و همين گريه موجب گريه بعدي ميشود. به طوري كه ملاحظه ميگردد از طريق شرطي سازي واحدهاي كوچك به تدريج بازتابي زنجيرهاي از پاسخهايي پيچيدهتر به وجود ميآورند. طرفداران نظريه تقويت تقليد را همانند رفتارهاي ديگر تلقي ميكنند. به عقيده اسكينر تقليد يك طبقه از پاسخهاي تعميميافته را تشكيل ميدهد. در رابطه
محرك تخصيصي يا مورد تقليد، R پاسخ يا رفتار تقويت شونده و محرك يا عامل تقويت كننده است. اين رفتار احتمالي از همان آغاز براي كودك شكل ميگيرد، يعني در واقع عمل تقليد استحكام مييابد.
محدوديت شرطي بودن تقليد در اين است كه پاسخ تقليدي بايد در گنجينه يا خزانه رفتاري تقليدكننده موجود باشد. تقليد كننده فقط آن پاسخهايي را ميتواند تقليد كند كه قادر به اجراي آنها باشد. در واقع بسياري از پاسخها نشان ميدهند كه انواع رفتارهاي گوناگون را ميتوان فقط از طريق مشاهده آموخت (روزنتال و زيمرمن ۱۹۷۸). محدوديت ديگر جنبه شرطي به لزوم تقويت رفتارهاي تقليدي مربوط ميشود به اين معنا كه مشاهدهكنندگان با نبودن عامل تقويتي براي سرمشها و نمونهها ميتوانند بياموزند
رفتار ابزاري بودن تقليد
ميلر و دالرد در سال ۱۹۴۱ نظريه تقليد را با شرح و بسط كامل به عنوان نظريه رفتار همسان – وابسته مطرح نمودند. اين نظريه رفتارگرايي يا محرك – پاسخ را مردود ميشمارد و نظريه كاهش سايق از سوي كلارك هال را مورد تاييد قرار ميدهد.
ميلر و دالرد معتقدند كه تقليدكننده به روش آزمايش و خطا پاسخ ميدهد و سرانجام پاسخ درست را پس از چندبار تكرار ميآموزد. پاسخهايي كه به وسيله تقليدكنندگان اجرا ميشوند بايد قبلاً در مخزن يا گنجينه رفتاري فرد جايگزين شده باشند.
تقويت مكرر رفتار تقليدي سبب ميشود كه تقليد به صورت سايق ثانوي (آموخته) جلوه كند. نظر ميلر و دالرد درباره تقليد به عنوان رفتار ابزاري پيشرفت مهمي در بررسيهاي علمي به شمار ميآيد، اما اين نظريه داراي مسائلي است كه سودمندي تقليد را محدود و نارسا ميسازد.
ارزیابی:
نظریه ی بندورا برای مثال در مقایسه با نظریه ی فروید پدیده های کمتری را پوشش می دهد. اما تحلیل تمام و کمالی از متغیرهای اجتماعی – شناختی دخیل در فراگیری، تداوم، و اصلاح رفتار می دهد.
متغیرهای شناختی در نظریه ی بندورا پیچیده هستند و تعریف دقیق آنها دشوار است ولی او خیلی سعی کرده این متغیرها را با دقت و پایایی قابل قبولی تعریف کند و اندازه بگیرد. تلاش او نیز تا حد زیادی موفقیت آمیز بوده و توانسته است متغیرهای شناختی را در بوته ی آزمایش بگذارد.همچنین توانسته است نشان بدهد دقت پیشبینی های نظریه اش زیاد است.
نظریه ی بندورا علاوه بر مفاهیم سنتی(مفهوم تقویت، تمیز، تعمیم، و خاموشی) مفاهیم شناختی جدید و متفاوتی دارد.
شواهدی که نظریه ی بندورا را تایید می کنند خیلی زیاد هستند. این نظریه بارها در بوته ی آزمون های تجربی قرار گرفته و از این آزمون ها سربلند بیرون آمده است.
نظریه ی بندورا تاثیر زیادی بر روان شناسان، به ویژه روان شناسان بالینی، روان شناسان اجتماعی، روان شناسان سلامتی، و مشاوران شغلی گذاشته است.
کاربرد نظریه ی اجتماعی – شناختی در تعلیم و تربیت بسیار زیاد بوده است. این نظریه در روشن کردن و اصلاح آسیبهای روانی هم موفق بوده است
نقد نظریه:
تئوری بندورا در آغاز به تئوری یادگیری اجتماعی مشهور گشت. اما با توسعه جنبه های مختلف این نظریه، عنوان یادگیری اجتماعی مناسبت خود را به مرور از دست داد. زیرا از ابتدا این نظریه فرایندهایی چون خودنظم دهی و مکانیسم های انگیزشی را مطرح کرده که فراتر از مسائل یادگیری است.
علاوه بر این در نظریه جدید، فرایند یادگیری از طریق پردازش اطلاعات تبیین شده است نه از طریق مدل شرطی شدن.
عنوان یادگیری اجتماعی از جهت دیگری نیز مناسبت ندارد، و آن این است که نظریه دولارد و میلر که اصولی متفاوت دارند نیز نظریه یادگیری اجتماعی خوانده می شوند. بنابراین عنوان شناختی اجتماعی عنوان مناسبی است که هم خاستگاه اجتماعی رفتار و تفکر را مورد تاکید قرار می دهد و هم بعد شناختی آن که بیانگر تأثیر فرایندهای فکری برانگیزش عواطف و عمل انسان است